قرظه بن کعب روایت کرده است: هنگامی که عمر ما را به عراق اعزام نمود به همراهان ما آمد و گفت: آیا میدانید چرا شما را بدرقه کردم؟
همراهان گفتند: آری به خاطر گرامیداشت ما.
عمر گفت: اضافه براین چون شما به سرزمینی می روید که آنها را همانند زمزمه زنبور قرآن است پس به شما میگویم آنها را سرگرم نمودن به احادیث از زمزمه قرآن بازشان ندارید و هرچه کمتر از رسول الله نقل روایت کنید که من هم با شما شریک هستم.
وبه دین ترتیب هنگامی که قرظه در محلی که باید وارد شد و به او گفتند: برای ما حدیث بگو. گفت: عمر ما را از نقل حدیث نهی کرده است.
288 - أَخْبَرَنَا یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ، أَنبَأَنَا أَشْعَثُ بْنُ سَوَّارٍ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ قَرَظَةَ بْنِ کَعْبٍ، قَالَ: بَعَثَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، رَهْطًا مِنَ الْأَنْصَارِ إِلَى الْکُوفَةِ، فَبَعَثَنِی مَعَهُمْ، فَجَعَلَ یَمْشِی مَعَنَا حَتَّى أَتَى صِرَارَ - وَصِرَارُ: مَاءٌ فِی طَرِیقِ الْمَدِینَةِ - فَجَعَلَ یَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْ رِجْلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: " إِنَّکُمْ تَأْتُونَ الْکُوفَةَ، فَتَأْتُونَ قَوْمًا لَهُمْ أَزِیزٌ بِالْقُرْآنِ فَیَأْتُونَکُمْ فَیَقُولُونَ: قَدِمَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ قَدِمَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ فَیَأْتُونَکُمْ فَیَسْأَلُونَکُمْ عَنِ الْحَدِیثِ، فَاعْلَمُوا أَنَّ أَسْبَغَ الْوُضُوءِ ثَلَاثٌ، وَثِنْتَانِ تُجْزِیَانِ ". ثُمَّ قَالَ: " إِنَّکُمْ تَأْتُونَ الْکُوفَةَ فَتَأْتُونَ قَوْمًا لَهُمْ أَزِیزٌ بِالْقُرْآنِ فَیَقُولُونَ: قَدِمَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ قَدِمَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ فَیَأْتُونَکُمْ فَیَسْأَلُونَکُمْ عَنِ الْحَدِیثِ. فَأَقِلُّوا الرِّوَایَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَأَنَا شَرِیکُکُمْ فِیهِ قَالَ قَرَظَةُ: وَإِنْ کُنْتُ لَأَجْلِسُ فِی الْقَوْمِ فَیَذْکُرُونَ الْحَدِیثَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وإِنِّی لَمِنْ أَحْفَظِهِمْ لَهُ. فَإِذَا ذَکَرْتُ وَصِیَّةَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ سَکَتُّ. قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ: مَعْنَاهُ عِنْدِی: الْحَدِیثُ عَنْ أَیَّامِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَیْسَ السُّنَنَ وَالْفَرَائِضَ
سنن دارمی 1/85--سنن ابن ماجه 1/16--معجم اوسط،طبرانی 3/7شماره 2003 و ص72 شماره 2138--مستدرک حاکم 1/102--جامع بیان العلم،قرطبی 2/147-- ابن ابی الحدید 12/93--الاضواء ابوریه ص55--تاریخ فقه الاسلامی دکتر محمد یوسف ص101
نیز عروه روایت کرده است که: عمربن خطاب در صدد برآمد سنن را بنویسد. پس از صحابه استفتاء کرد و آنها رای موافق دادند اما عمر همچنان دست به دست میکرد و استخاره می نمود تا پس از یک ماه تصمیم خود را بدین گونه اعلام کرد که: من میخواستم سنن را بنویسم ولی به یاد قومی افتادم که قبل از شما کتاب نوشتند و با آن در آمیختند و کتاب اصلی را ترک کردند. و سوگند به خدا من کتاب خدا را با چیزی در نمی آمیزم.
قَالَ: أَخْبَرَنَا قَبِیصَةُ بْنُ عُقْبَةَ قَالَ: أَخْبَرَنَا سُفْیَانُ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِیِّ قَالَ: أَرَادَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ یَکْتُبَ السُّنَنَ فَاسْتَخَارَ اللَّهَ شَهْرًا ثُمَّ أَصْبَحَ وَقَدْ عُزِمَ لَهُ فَقَالَ: ذَکَرْتُ قَوْمًا کَتَبُوا کِتَابًا فَأَقْبَلُوا عَلَیْهِ وَتَرَکُوا کِتَابَ اللَّهِ. طبقات ابن سعد 3/206--جامع بیان العلم 1/77 مختصر آن ص 33--کنزالعمال 10/293--السنه قبل التدوین،محمد عجاج خطیب ص 310--تاریخ فقه الاسلامی ص171
و بدین ترتیب نوشتن سنن و احادیث پیامبر را همانند نقل زبانی ممنوع و تعطیل اعلام نمود.
ابن سعد با ذکر سند از قاسم ابن محمد روایت کرده است که گفت: در عهد عمر احادیث فراوان شد. پس مردم را قسم داد که نوشته های حدیثی را بیاورند. و چون آوردند دستور داد آنها را همه را به آتش کشیدند.
أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ، أَخْبَرَنَا أَبُو سَهْلٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ الْقَطَّانُ , حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ رَوْحٍ الْمَدَائِنِیُّ، حَدَّثَنَا شَبَابَةُ، حَدَّثَنَا أَبُو زَبْرٍ، حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، بَلَغَهُ أَنَّهُ قَدْ ظَهَرَ فِی أَیْدِی النَّاسِ کُتُبٌ فَاسْتَنْکَرَهَا وَکَرِهَهَا , وَقَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ بَلَغَنِی أَنَّهُ قَدْ ظَهَرَتْ فِی أَیْدِیکُمْ کُتُبٌ فَأَحَبُّهَا إِلَى اللَّهِ أَعْدَلُهَا وَأَقْوَمُهَا , فَلَا یَبْقَیَنَّ أَحَدٌ عِنْدَهُ کِتَابٌ إِلَّا أَتَانِی بِهِ , فَأَرَى فِیهِ رَأْیِی» قَالَ: فَظَنُّوا أَنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَنْظُرَ فِیهَا وَیُقَوِّمَهَا عَلَى أَمْرٍ لَا یَکُونُ فِیهِ اخْتِلَافٌ , فَأَتَوْهُ بِکُتُبِهِمْ فَأَحْرَقَهَا بِالنَّارِ , ثُمَّ قَالَ: «أُمْنِیَةٌ کَأُمْنِیَةِ أَهْلِ الْکِتَابِ؟» طبقات ابن سعد 5/140 --مقدمه دارمی 126- تقید العلم،بغدادی ص52-- السنه قبل التدوین ص 311
ومستشار عبدالحلیم جندی می نویسد: عمر از بیم مخلوط شدن قرآن به چیزی منع از تدوین حدیث کرد و از این رو اهل تسنن یک صد سال تمام از تدوین و نوشتن احادیث عقب افتادند و باب جرح و تعدیل و حدیث سازی گشوده شد. اما علی از نخستین روز درگذشت پیامبر به تدوین پرداخت و به همین دلیل مرجع صحابه از جمله عمر (در امرسنت) گردید. و این بعد علمی علی در جهت تدوین با بعد دینی فقهی سیاسی اقتصادی او (در مورد توزیع حقوق) تقویت شد.(الامام جعفربن الصادق ص25نیزص185)
به روایت ابن ابی حاتم-عمر--عبدالله بن مسعود-ابودرداء و ابو مسعود انصاری را احضار نمود و گفت: از چه رو این چنین بطور فراوان از رسول خدا حدیث نقل میکنید پس آنها را در مدینه حبس کرد تا وقتی که از دنیا رفت و در روایت دیگر ابن مسعود-ابوذر-ابودرداء و عقبه بن عامر ذکر شده است.
معن بن عیسى أنا مالک عن عبد الله بن إدریس عن شعبة عن سعد بن إبراهیم عن أبیه أن عمر حبس ثلاثة: ابن مسعود وأبا الدرداء وأبا مسعود الأنصاری فقال: قد أکثرتم الحدیث عن رسول الله صلى الله علیه وسلم.(کتاب المجروحین 1/25)
و در روایت حاکم آمده است که عمر -- ابن مسعود-ابودرداء و ابوذر را به خاطر نقل احادیث رسول خدا مورد عتاب و اعتراض قرار داد و به گمانم آنان را در مدینه حبس و بازداشت کرد تا وقتی که از دنیا رفت.
374 - حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ بَالَوَیْهِ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ غَالِبٍ، ثنا عَفَّانُ، ثنا شُعْبَةُ، وَأَخْبَرَنِی أَحْمَدُ بْنُ یَعْقُوبَ الثَّقَفِیُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ أَیُّوبَ، أَنْبَأَ أَبُو عُمَرَ الْحَوْضِیُّ، ثنا شُعْبَةُ، عَنْ سَعْدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، قَالَ لِابْنِ مَسْعُودٍ وَلِأَبِی الدَّرْدَاءِ وَلِأَبِی ذَرٍّ: «مَا هَذَا الْحَدِیثُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَأَحْسِبُهُ حَبَسَهُمْ بِالْمَدِینَةِ حَتَّى أُصِیبَ» (مستدرک حاکم 1/110).
و در روایت ابن ابی شبیه و ذهبی آن سه نفر محبوس و بازداشت شده ابن مسعود و ابودرداء و ابومسعود انصاری بودند.
و در روایت متقی از ابن عساکر آمده: که عمر نمرد تا وقتی که فرستاد اصحاب رسول الله را از اطراف جمع کردند و آنها عبدالله ابن حذاقه و ابودرداء و ابوذر و عقبه بن عمر بودند پس گفت: این احادیث چه باشد که شما آنها را از رسول الله در اطراف شایع کرده اید!؟
گفتند: آیا تو ما را از ایراد آنها نهی میکنی؟
گفت: نه بمانید نزد من. نه به خدا قسم نباید تا من زنده ام از من مفارقت کنید. چه ما آگاه تر و اعلم هستیم... پس از وی جدا نشدند تا مرد. (کنزالعمال 10/292/293-)
چرا منع حدیث ؟؟؟
خلفای سه گانه که همگی با شدت هرچه تمامتر از نشر و نقل حدیث جلوگیری می کردند، برای این جنایت عظیمشان به بشریت همانطور که گذشت توجیهات عجیب و غریبی آورده اند. دلیل عمر این بود که احادیث با قران مخلوط نشوند ! انگار آیه قران را نخوانده بود:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ. که خدا خودش از قرآن محافظت میکند و هیچ تحریفی و زیادی و کمی در قرآن راه ندارد.
و اما دلیل واقعی منع حدیث چه بود ؟
اولا: نام امیرالمؤمنین علیهالسلام و فضایل او از یادها حذف شود؛ چرا که نقل احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله جدای از نقل فضایل حضرت علی علیهالسلام نبود.
ثانیا: نقل احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مساوی بود با رسوایی آنان
و بیان واقعه غدیر از راویان بلاواسطه آن(در واقع ضمانت تداوم حکومت غاصبانه ونوعی سانسور و محدودیت برای آزادی بیان و نشر حقایق) چرا که احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله نقدی بود بر اعمال و کردار خود سرانه و خود رأییها و بدعتهای ابوبکر و عمر و عثمان و امثال آنها؛ لذا بهترین راه برای آزادانه عمل کردن و مورد نقد قرار نگرفتن، حذف احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله بود که آتش زدن و نابود کردن آنها در همین راستاست.